توضیح به خوانندگان شریف دامنه:  در مدرسه‌ی فکرت، این پرسش را به بحث گذاشتیم که در اینجا نیز پاسخ خودم را پست می‌کنم: متن پرسش:

بحث ۱۴۲ : امشب، در شب اربعین، وصیت‌نامه‌ی سردار بااخلاصِ دین و وطن شهید حاج قاسم سلیمانی توسط آقای قاآنی گشوده شد. ازین متن ماندگار، پرفراز، دارای مضامین بسیارعظیم، ژرف و دربرگیرنده‌ی پیام‌های فراوانِ این قهرمان ملی چه برداشت‌ها و نڪته‌هایی دارید؟ این پرسش برای بحث و نظر در پیشخوان مدرسه‌ی فڪرت سنجاق می‌شود. با درود بی‌پایان به روح آن انسان والِه و وارسته و والامقام.

 

پاسخم به بحث ۱۴۲

قسمت اول

پاره‌ای از برداشت‌های من از وصیت‌نامه‌ی درخشنده‌ی (متن کامل وصیت‌: درین منبع) شهید عزیز سلیمانی؛ وصیتی ڪه در میان آدمیان، برآمده از فرهنگ دیرین و ادب بَرین است:

 

پرده‌ی راز: او شیدانه، خدا را عشق» و حبیب» خود می‌خوانَد و با ساده‌ترین جمله‌ی رایج ایرانی، می‌گوید: من دوستت دارم» و با بر زبان‌آوردنِ واژگان اَنیسیِ عشقِ من»، پرده از راز و نیاز مُدامِ عرفانی‌اش با حضرت پروردگار برمی‌دارد و می‌گوید: پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملُوِ از عشقِ به خودت ڪنی» و با آن‌ڪه به گواهی ملتِ صبّار و شڪور» ایران، آن‌همه توشه‌ی معنوی و جهادی و اخلاص‌ورزانه‌ی آخرت با خود بُرده، اما خود نزد خدا، اظهار عجز و بی‌توشگی می‌ڪند؛ اما چون اهل خوف و رجاء، با هم، است در بهترین جمله، با بڪارگیری دو واژه‌ی محلی ڪه بر ما روستازادگان، آشناست می‌گوید: سارُق و چارُقم پُر است از امید به تو و فضل و ڪرَم تو». (سارُق همان بُقچه است و چارُق همان ڪفش و پاپوش چرمی بی‌دوختِ قدیم) سپس ندایش را از ژرفای درونش می‌شنویم ڪه معترف است: همه‌ی اعضا و جوارح‌» حاج قاسم در همین امید به سر می‌برند». و آنگاه بر ما فاش می‌ڪند ڪه پیوسته به سمت» خدا روان و دَوان بود. و در حالی‌ڪه پیش خداوند با افتخار سپاس» می‌گزارَد ڪه وی را از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهلبیت (ع) و پیوسته در مسیر پاڪی بهره‌مند نمود» بر ما روشن می‌سازد ڪه با آن تَب‌وتاب‌های عرفانی و معنوی‌اش، با دیدگانِ دل و چشمانِ قلب، به دیدار خدا می‌رفته و از او این‌گونه، خواسته، می‌خواسته: بارها تو را دیدم و حسّ ڪردم، نمی‌توانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر.» و چه زیبا هم پذیرفته شد؛ به تعبیر رهبری با جهادی بزرگ»، و با شهادتی بزرگ».

 
پرده‌ی نیاز: او در ادامه‌ی راز، از نیاز می‌گوید. و از این‌ڪه در زندگی‌اش از اشڪِ بر فرزندان علی‌بن‌ابیطالب و فاطمه اَطهر بهره‌مند» شد، دلشاد است و آماده‌ی پرواز. و برخلاف ڪسانی ڪه بر شیعیان به خاطر عزاداری، غمگساری و اندوه بر مصائب اهل‌بیت (ع) خدشه وارد می‌ڪنند، او این غم را به غمی ڪه آرامش و معنویت دارد» توصیف می‌نماید و این آگاهی، خطِ بُطلان می‌ڪَشد بر مدّعیات ناروای پریشان‌گویانی ڪه مردم ما را رنجور و ماتم‌زده و گریان می‌خوانند! اما سلیمانی بزرگ، در پیشگاه خدا از گوهری به اسم اشڪ» یاد می‌ڪند و دو چشم خویش را این‌گونه وصف: دو چشمِ بسته آورده‌ام ڪه ثروتِ آن» ، یڪ ذخیره‌ی ارزشمند دارد و آن گوهر اشڪ بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشڪ بر اهلبیت است؛ گوهر اشڪِ دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.» این ادبیاتِ عجیب و بی‌نظیر سلیمانی، نگاه انسان را به عمق عظمت نگاه عارفانه‌اش به هستی‌ و هستی‌بخش می‌دوزاند تا سرّ حیات طیّبه را بر ساحت وجودش برملا ببیند و روا.

ادامه در قسمت دوم.

مدرسه‌ی فڪرت

۲۵ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها