داغدارِ انسانِ خاڪسار
نه ملت، ڪه یڪ اُمت تو را دوست میداشت و در سراچهی دلش میگذاشت. اخلاق تو، عرفان تو و چهرهی نافذ تو مردم را به وجودت اعتماد میبخشید و همین موجب میشد شجاعت و فرماندهی تو را غرور ملی خود تفسیر ڪنند و در فراق و شهادت تو خود را بیقرار و اشڪبار میدانند؛ ای انسانِ خاڪسار.
بسیاربسیار مردم، حسرت دارند ڪاش در مسیر تشییع پیڪرت میبودند و روح نستوه تو را دربر بگیرند و با آرمان یڪتای تو پیمان غیرت و صلح و دفاع راسخ امضا ڪنند تا اینبار بر ادامهی شاهنامهی حڪیم فردوسی، ورقی واقعی و اسطورهای حقیقی بنگارند؛ ای قهرمان خاڪسار.
خواستم تا مشهد بشتابم ڪه در سایهی تابوت مقدسات پناه بگیرم و روحم را طعم عشق بمالم اما خدایم را شڪر میگزارم ڪه به قم میآیی. و ثانیه ثانیه میشمارم دوشنبهی پسفردا فرا رسد ڪه پیڪر معطر غرقه و پارهپارهات به شهر قیام برسد، به دیدارت در حرم بشتابم تا قلب شڪسته و دل فسُردهام را با عطر وجودت تسڪین ببخشم و عهد ڪنم، در راه تو سرباز بمانم؛ ای مرد خاڪسار.
اینڪ درود میفرستم به آن دلهای داغدار، به آن عقلهای هوشیار، به آن روحهای سالم و سلیم و غمدار ڪه در شهادت غریبانهی تو، خود را عزادار میدانند و به روح پاڪ تو ادای احترام ڪردند و با آگاهی و بیداری، امپریالیسم را برای این جنایت و رذالت محڪوم ڪردند؛ ای مظهر فضیلت، ای مؤمن خاڪسار. ای سلیمانی سردار.
۱۴ دی ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
متن دوم سید علیاصغر:
سلام بر افق سپید
حاج قاسم غزل عشق
شهادتش لحن باران دارد
اشک من دریای مهرتوست
و دل و قلب من مزار زیبایت .
حاج قاسم تو حلال خورپاک
مانند آب ،
سبک زندگی ات مانند دل مادران صمیمی ،
امیر دل برای پهلوون ها ،
آرش کمانگیر برای تعیین مرز امنیتی بودی .
برای تولد مرگ تو لالایی می خوانم
بر روی ماه می نشینم و ستارگان را برایت می شمارم .
خورشید را برای همراهی با تو در تابوتت می خوابانم.
برای غربت تو در زمین به دریا شکایت می برم .
حاج قاسم ؛
بغض دریا را با مویه کنانم می شکنم و در کنار ساحل آرام گریه می کنم و اشک می ریزم تا دریا شرمنده شود .
حاج قاسم ؛
وقتی اقیانوس را می نگرم همان نگاه نجیبانه تو بیادم می آورد .
صبر و شکیبایی ات در شهادت تو به بغض سنگین مبدل شد .
چرا ؟
تو که هیچگاه رنج ایران را تحمل نمی کردی .
از این پس .
سینه تو سرزمین ایران من است .
نام و یاد تو مرا بیاد مظلومیت سرزمین کربلا می برد .
چشمان تو دریچه نگاه من به دنیا بی انتهاست تا شهد شهادت .
تو همواره تاریخ زندگی ات شهید بودی
اما مظلومیتت مرا می شکند
وقتی نام سردار سلیمانی را جوان با بغض و اشک می برد
من آروم می شوم
شخصیت فرابزرگت به اندازه بغض ایرانیان شد من آروم شدم .
آنانیکه شادی می کنند و برچسب ناچسب می زنند شناسنامه حیله و فتنه و ترور هستند باور کن .
جهان در کرانه خود توانایی سنگینی وجودت را تحمل نمی کرد
از اینرو در پاسخ چرا خوبان میمیرند و وصال می یابند گفتم وجودت سنگین تر از جهان بود .
در دامنه نام تو تا ابد می نشینم و برایت غروب می کشم و تا به شام اشک می ریزم .
حاج قاسم را عشق است .
فراموش نکنید .
پاسخ دامنه:
قشنگ و پُرگداز نوشتی سید من داداش.
سرانگشت دست تو را میبوسم برای این قلمات سید من داداش.
معرفت را آگاهانه در آغوش محبت گذاشتی سید من داداش.
آرشِ ڪمانگیرِ مرزِ امنیتی» را چه زیبا آوردی سید من داداش.
آنجا ڪه رسیدی به اینجا ڪه با اشڪ نوشتی: اقیانوس را مینگری همان نگاه نجیبانه» حاج قاسم را به یاد میآوری، گریستم سید من داداش.
و برای فهم ژرف و مرزشناسی عقیدتیات از جایم به احترام والایی و ساداتیات برخاستم ڪه با علم و دانش نوشتی: آنانیڪه شادی می ڪنند و برچسب ناچسب می زنند شناسنامه حیله و فتنه و ترور هستند» سید من داداش.
تو را میبوسم ای سید، ای رفیق ڪه رسم رشادتِ انسانیت به جا آوردی و به روح زنده و شاهد شهیدِ سردار و سردار شهیدان اعلان ڪردی: در دامنه نام» او تا ابد مینشینی سید من داداش.
تعبیر قشنگ و بامُسمّایی برادرمان حاج سیدمحسن در پست بالا بڪار گرفت: سیدالشهداء انقلاب» سید من داداش.
من به نمایندگی از همهی آنانی ڪه دل آنان برای این قهرمان حقیقی ملت ایران و امت اسلام داغدار شد و تپید، در حرم فاطمه معصومه، پیڪر پاڪش را زیارت و ادای احترام خواهم ڪرد سید من داداش.
ایران تا دو فاطمیهی پیشرو و تا ۲۲ بهمن ڪه روز اربعین سردار خوبیهاست، با روح بزرگ ایران» مویه خواهد ڪرد و راه او را نوین میڪند سید من داداش.
متن چهارم دامنه:
چگونه زیستن را به من آموختی
شهید بزرگ ایران، ای حاج قاسم، ڪه بیدارگر بودی و بیدارِ بیداریها، تو خوب و خوب میدانستی ڪه معلم انقلاب، علی شریعتی -همو ڪه در اوج استبداد شاهی با قلم مینوشت و با زبان میگفت، تا بیداری را بیدار نگه بدارد و خفتگان را هشدار و هوشیار- به همهی ایرانیان و مبارزان راستین آموخت چگونهزیستن را از خدا بیابند و چگونهمردن را از خود.
و تو حاج قاسم، سردار خاڪسار و خاڪسار سردار، در تمام عمرت هم زیستنِ خوب را، خوب بلد بودی و هم خوبزیستن را خوبِ خوب.
و همین، تو را برجسته و نمادِ تمام نمادها ڪرد ڪه چگونهمردنِ تو، مانندِ چگونهزیستنات آینهایی برای زیستن شد.
تو اینڪ، خود یڪ راه» شدی، راهی برای رهایی. راهی برای آگاهی، راهی برای آزادی. راهی برای دانایی. دوستت داریم قاسم انقلاب چرا ڪه در آخرین نوشتهات پیش از شهادت هم نوشتی: خدایا مرا پاڪیزه بپذیر.»
۱۵ دی ۱۳۹۸ا
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
متن پنجم دامنه:
ثارالله ثانی
با اجازهات ای خدا،
با رضایتت ای حضرت ثارالله، حضرت سیدالشهداء (ع)،
با طلب خشنودیتان ای شهیدان ایران و جهان،
نام بزرگشهید ایران حاج قاسم سلیمانی را میگذارم:
ثارالله ثانی.
خونی ڪه ثور و انقلاب نوین برای صلح جهانی و امنیت پایدار در جهان اسلام خواهد شد.
۱۵ دی ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
متن ششم دامنه:
ای سردار خوبیها
ایران، یڪسره بپاخاسته.
ای سرداری ڪه پیشاپیش رزم بودی و میگفتی:
بیا» دفاع.
نه مانند آنان ڪه پساپسِ بزم بودند و پستوی ترس ڪه میگفتند:
برو» دفاع.
ای سلیمانی، ای سلمان ما،
ای بزرگشهید ایران ما،
اینڪ ملت به مویه و ماتم و در غم اندوه توست،
تا دو فاطمیهی پیشرو
و تا ۲۲ بهمن ڪه روز اربعین توست، نام تو را در اندوهاش جاوید نگه میدارد.
و راه تو را نماد میسازد ای سردار ایستادگیها،
ای مرد عمل، ای مؤمن ایستاده و نستوه و بپاخاسته.
ای باعث وحدت ملی، ای مشتاق آشتی ملی.
۱۵ دی ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
متن هفتم دامنه:
تو به تمام انسان فڪر میڪردی، سلیمانی
به تمامیت ایران،
به همهی جناحها،
به آحاد شهروندان،
به همهی امت اسلام،
به ڪل مستضعفان جهان.
ای قاسِم! ای قسمتڪنندهی عشق،
ای قاسمِ قائم منطقه.
ای قیامگر برای صلح و رحمت و نجات.
تو چه با خشوع و خضوع میگفتی:
ای نشستگان.»
برای ایستادگان» دعا ڪنید.
۱۵ دی ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
متن هشتم دامنه:
۵۲ مڪان ایران!
تو، ترامپ، توئیت (=جیڪجیڪ) ڪردی ڪه اگر ایران اقدامی ڪند، ۵۲ مڪان ایران را ڪه برای فرهنگ ایرانی مهم است، بمباران میڪنی.
عجالتاً جوابم این است:
از شرِّ شَریری چون تو ڪه مغزی برای حزم و درڪی برای فهم نداری، ممڪن است چنین دَنیتی. اما بدان، ایران بر بنای تدبیر ایستاده و ڪظمِ غیظ (=فروخوری خشم) خود را فقط در اخلاق فردی نمیداند، ڪه در راهبرد و نگاه استراتژیڪ هم آن را اَهم از مهم میبیند.
ملت دانای ایران مگر ترور خائفانهی سلیمانی ایران را، ڪمتر از ۵۲ مڪان میداند؟ چه تختجمشید را ویران ڪنی، چه حرم رضوی را، چه سیسهپل را، اما بدان، آثار تمدنی ایران از دل فرهنگ و ادب ایران برخاسته است. فرهنگ غیرت و رُستموارهی ایرانیان را چه خواهی ڪرد؟ آداب آسمانی ملت پرگهر را چگونه خواهی توانست بمباران ڪنی!
بگذرم، فعلاً.
۱۵ دی ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
متن نهم دامنه:
من به این میاندیشم!
یڪ تحلیل پیشدستانهام این است، بر فرض -تأڪید میڪنم بر فرض- ایران از حق ضربهی متقابل خود در قبال ترور خشن حاجقاسم -ڪه در حقیقت حملهای تمامعیار و آشڪار به تمام ملت ایران و امت اسلام بود- برای حفظ منافع بالاتر خود، بگذرد، اما آیا نباید به عنوان عقل هوشمند به این فرضیه اندیشید، ڪه آمریڪا شاید (=تأڪید میڪنم شاید) بخواهد با دادن یڪ امتیاز بزرگ در پشت پرده به ایران، از هراس اعظم خود خلاص شود!؟
۱۵ دی ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
خاطرات خودگفتۀ رهبری
7137
متن نقلی: به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، کتاب إنّ مع الصبر نصراً»، خاطرات خودگفتۀ رهبر معظم انقلاب بهزبان عربی است که از سوی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی ای بهتازگی منتشر شده است. تمرکز عمده خاطرات نقلشده در این کتاب، بر دوران مبارزات معظمله در سالهای پیش از انقلاب، دستگیری و زندانی شدنشان در زندانهای شاه است؛ هرچند خاطراتی از دوران کودکی ایشان نیز نقل شده است.
این اثر همزمان با چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی در کشور لبنان رونمایی و توزیع شد. ذکر خاطرات از زبان ایشان بر اهمیت کتاب افزوده و سبب استقبال گسترده در کشور لبنان شده است؛ بهطوری که طی سه روز پس از رونمایی، چاپ نخست این اثر که در پنج هزار نسخه منتشر شده بود، به اتمام رسید. قرار است بنا به درخواست عراقیها، توزیع این اثر در بازار کتاب این کشور نیز آغاز شود. از سوی دیگر، عربزبانهای ایران نیز متقاضی دریافت کتاب بودهاند که قرار است در این مناطق نیز توزیع شود. (منبع)
دو نقل از این کتاب
جاذبۀ شهید نواب صفوی
در واقع، از وقتی چشمم به این مرد افتاد، دیدم با تمام احساسم مجذوب اویم و از ژرفنای قلبم دوستش دارم. در این سفر، گروهی از فدائیان اسلام نوّاب را همراهی میکردند که بیشترشان جوان بودند.»
عقاب . عقاب، . گرفتیمش!
هنگام خداحافظی به فرزندان گفته شد: پدرتان عازم سفر است. من گفتم لازم نیست دروغ گفته شود، و واقع قضیه را به بچهها گفتم. وقتی از خانه بیرون آمدم، دیدم خانه در محاصره عدّه دیگری از افراد است. اتومبیلی را به داخل کوچه باریکی که خانه در آن واقع بود، آوردند. این اتومبیل یک جیپ معمولی بود. بدون آنکه چشمم را ببندند، مرا در اتومبیل نشاندند. یکی از آنها پشت بیسیم تکرار میکرد: عقاب . عقاب . عقاب، . گرفتیمش . گرفتیمش!»